ميگويند تکرار فجايع ذهنيت را مصون و لاجرم عکس العمل را کاهش ميدهد. حقيقتى در اين توحش نهفته است؛ اگر شما هر روز و هر لحظه خبر جنايت٬ تجاوز٬ سنگسار٬ اعدام٬ ترور٬ بمب گذارى٬ اسيد پاشى و سريالى بى پايان از سبعيت ميشنويد٬ لابد بدرجه اى سيستم عصبى و واکنشى تان "مصون" ميشود! آرى٬ اگر آنچه ديروز برايتان يک فاجعه بود امروز يک اتفاق روزمره است و اهمتيش هم به همين ترتيب. و جهان ما با اتکا به هنر جنون در جنايت٬ و بويژه عليه زنان و کودکان٬ چنين کارکردى روى سيستم واکنشى ما دارد.
خبر بى پرده و دهشتناک است: بدستور سران قبيله "بابا کوت" در پاکستان سه دختر ١۶ و ١٧ و ١٨ ساله زنده بگور شدند! چرا؟ چون مردان قبایل بلوچستان پاکستان٬ خواست اين دختران را براى انتخاب همسر توسط خود مغاير با "عادات و تقالید سنتی قبایل" دانسته اند و حکم مرگ را براى آنها صادر کرده اند! لذا مردان پاسدار قوانين عهد حجر به اين دختران معصوم شليک ميکنند. نه فقط آنها بلکه به دو زن ديگر که قصد کمک به آنها داشتند و يا در مقابلشان راه گشوده بودند به گلوله بسته ميشوند. و بعد هر ۵ زن زخمى زنده بگور ميشوند. بعد هم اتفاقى نمى افتد. نمايندگان اين آدمکشان علنى در پارلمان پاکستان بدفاع از اين عمل پرداختند و گفتند اين مجازات ها براى عبرت ديگران است تا سنت هائى که قرنها قدمت دارد حراست شوند!
اگر مدافعان آزادى بيان و احترام به باورهاى مردم دلگير نميشوند بايد هر کسى به اين سنتها و اين باورها و نمايندگان و حاميانش تف بياندازد. آرى٬ بشر امروز بايد تاوان اين سنت ها و اين مرتجعين را هر روز با نابودى خود بدهد. و جالب است: هيچ وقتى اين سنتها و پاسدارنش٬ "مردان خطاکار" را اينگونه مورد مجازات قرار نميدهند. اگر مردان کارى مخالف عرف ارتجاعى آنها انجام دهد اين زنان فاميل هستند که بايد تاوان پس دهند. در دنياى اين مرتجعين اسلامى همواره زن مجرم است و همواره بايد له و نابود شود تا شرافت کثيف آنها احساس آرامش کند و بساط لفت و ليس شان پابرجا باشد! ماجراى جنجالى "مختار ماى" نمونه اين ادعا و مشتى از خروار است. اين واقعه هم در پاکستان و در همين قبايل مرتجع در سال ٢٠٠٢ اتفاق افتاد. اما داستان اينبار تماما برعکس است. نه فقط مردى نخواسته بود براساس انتخاب خود و همسرش زندگى جديدش را شروع کند٬ نه فقط زنى را هنگام "وقوع جرم" يعنى رابطه خارج از ازدواج با مردى ديگر دستگير نکرده بودند٬ بلکه کيس مربوط به مردى است که مخفيانه با زنى ديگر رابطه داشته است. آن زن نگون بخت بشيوه مرموزى کشته شد. اما مرد "خاطى" چطور؟
سران قبيله دستور دادند که خواهر مرد را بياورند و توسط سه مرد ديگر مورد تجاوز قرار دهند! چرا؟ بخاطر اينکه مردى که با زنى ديگر رابطه داشته مجازات شود!؟ اين سيستم عدالت خدا و نمايندگان اش روى زمين است. اگر تفاوتى بين عملکرد آنها اينجا و آنجا وجود دارد٬ نه از تفاوت در ظرفيتهاى توحش آنها بلکه در جامعه و مردمى است که مقابل آنها قرار دارند.
يادمان نرود که داريم راجع به پاکستان حرف ميزنيم. کشورى که سلاح اتمى دارد٬ دمکراسى دارد٬ و همين چند وقت پيش بى نظير بوتويش داشت الگوئى در ذهن عده اى براى ايران ميشد. ظاهرا قتل و زنده بگور کردن ۵ زن در "قيبله اى" رخ داده و فرمان قتل توسط "سران قبايل" صادر شده است. سران قبايلى که در پارلمان بورژوائى پاکستان نمايندگى ميشوند و حياط خلوتشان برسميت شناخته شده است. در نتيجه در باره رويدادى در قرون وسطى سخن نميگوئيم٬ بلکه دقيقا در باره جناياتى دهشتناک در دنياى سرمايه دارى حرف ميزنيم. و سوال اينست چرا سرمايه دارى هر مانعى را که سد راه کسب سود و انباشت سرمايه باشد کنار ميگذارد اما به مذهب و زن ستيزى و جناياتش ميدان ميدهد و هر روز آن را پروار ميکند؟ پاسخ بسادگى اينست که اين نظام از زن ستيزى٬ از تبعيض بر زن٬ از فرودستى زن ذينفع است. اين تبعيض و خشونت قرون وسطائى عليه زنان تا تبعيض در اشکال ظريفتر آن٬ جملگى بازتاب قانون اساسى اين نظام است که خود را بر نابرابرى بنيادى طبقاتى بنا نهاده است. ستم کشى زن و خشونت عليه زنان يک رکن الزامات سود و سرمايه در همين دنياى پيشرفته سرمايه دارى است. آخوند و کشيش و خاخام و سر قبيله و مرتجعين رنگارنگ نيز ازاين گنداب نان ميخورند.
بقول منصور حکمت؛ "جنايت از سر "جنون"، هميشه ممکن است وجود داشته باشد. اما آن نوع جنونى که قربانيانش، از خيابان و خانه تا مدرسه و کارخانه، عمدتا زنان هستند، ديگر جنون نيست، بلکه بيان جنون آميز گوشه اى از عقل حاکم بر جامعه است".*